حالت سیاه
29-11-2024
Logo
عقيده - عقيده واعجاز - درس (01-36) مقدمه - علت وجود انسان -1
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 

 سپاس خداوند جهانیان را و درود بر مولایمان محمد راستگو و امانت دار. بار خدایا تنها دانشی که تو به ما آموختی را در اختیار داریم و تو دانای حکیم هستی. بار خدایا علم ما نفعی برای ما ندارد و تو سود آن را به ما برسان و حق را به ما حق نشان بده و ما را مفتخر به پیروی از آن نما و باطل را به ما باطل بنما و پرهیز از آن را نصیب ما بفرما و ما را در زمره‌ی کسانی قرار بده که سخن را می‌شنوند و بهترینش را بر می‌گزینند و ما را با رحمت خویش در میان بندگان نیک خود قرار بده. ما را از تاریکیهای نادانی و خیال بیرون ران و به سوی نور معرفت و دانش ره نمای و از لجن زار شهوات به سوی بهشت برین نجات فرما.
برادران گرامی، با درس اول از دروس عقیده و اعجاز در خدمت شما هستیم.

انسان موجودی متحرک:

1 – حرکت انسان ناشی از انگیزه‌های درونی اوست:

 پیش از هر چیزی، انسان موجودی متحرک است. موجودات ثابت هم وجود دارند، مانند تکه چوب که بی جان است، اما انسان موجود زنده و متحرک است، اما چه چیز او را به حرکت وا می‌دارد؟ انگیزه‌ها و نیروهایی که خداوند در او به ودیعه نهاده است. نیاز به خوراک و نیاز به همسر و نیاز به خودبیانگری را در او به ودیعه گذاشته است. او موجودی متحرک است.

2 – نیازهای سه گانه و ضروری انسان:

 خداوند سه نیاز اصلی در انسان نهاده است، اول نیاز به خوراک و نوشیدنی و دوم نیاز به ازدواج و سوم نیاز به خودبیانگری و اگر این سه انگیزه نبود چیزی بر روی زمین نمی‌دیدی؛ زیرا تو نیاز شدید به خوراک و نوشیدنی داری. کار می‌کنی و با کار می‌سازی. او مدرسه یا بیمارستانی ساخت، راهی را ساخت یا انباری را احداث کرد یا پزشکی خواند یا مهندسی خواند؛ زیرا انسان نیاز به خوراک و نوشیدنی دارد، بنابراین کار می‌کند و هر جا کار می‌کند می‌سازد به همین خاطر خداوند کار را مایه‌ی آزمایش ما قرار داده است، چه باور کنیم و چه باور نکنیم، چه به با دقت انجام عمل نماییم و چه نه و چه

با اخلاص انجام دهیم و چه اخلاص نداشته باشیم. 

3 – میان جمادات و گیاهان:

 بنا به تناسب جماد را تعریف می‌کنیم. جماد چیزی است که جایی بگیرد و دارای سه بعد بوده و وزن داشته باشد. این جماد است.
اما گیاه نیز چیزی است که جا می‌گیرد و دارای سه بعد است و از وزن برخوردار است، اما رشد می‌کند. این تفاوت میان آن‌هاست. حیوان نیز یک چیز مادی است که جا اشغال می‌کند و دارای سه بعد است و مانند گیاهان رشد می‌کند، اما حیوان حرکت می‌کند، انسان هم موجودی مادی است که جا اشغال می‌کند، وزن دارد و دارای سه بعد است و رشد می‌کند و حرکت دارد، اما می‌اندیشد.
بنابراین بهترین چیز در انسان عقل و خرد اوست. خداوند نیروی اندیشه و ادراک را در انسان به ودیعه نهاده است. غذای این نیروی ادراک علم و دانش است. تا زمانی که دانش نجویی و دنبال حقیقت نباشی و برای دستیابی بدان تلاش نکنی و تا ایمان نیاوری ارزش انسانی‌ات را از دست داده ای. زندگی انسان در این حالت چون حیوانات می‌گردد؛ به همین دلیل انسان بدون علم چون چارپایان است و دلیل آن:

﴿ مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَاراً ﴾
﴿ مثل كسانى كه [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مكلف گرديدند] آن‌گاه آن را به كار نبستند هم‌چون مثل خرى است كه كتاب‌هايى را برپشت مى ‏كشد ﴾

[ سوره جمعه ]

﴿ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً ﴾
﴿ آنان بی شک چون چارپایان‌اند، بلکه از آن‌ها هم مرتبه ای پایین تر دارند ﴾

[ سوره فرقان ]

 لکه گویی آنان:

﴿ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ﴾
﴿ چوب‌هایی بی جان اند ﴾

[ سوره منافقون ]

 برادران: اولین نکته‌ی ظریف این است که انسان موجودی متحرک است، ولی موجوداتی ثابت و بی جان نیز وجود دارند که نمی‌جنبند، چه چیزی ما را به حرکت وا می‌دارد؟ نیاز به خوراک. بنابراین خداوند بزرگ وقتی می‌خواهد انسان بودن پیامبران را ثابت کند چه می‌گوید؟ می‌فرماید:

﴿وَما أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ ﴾
﴿ و پيش از تو پيامبران [خود] را نفرستاديم جز اين‌كه آنان [نيز] غذا مى ‏خوردند و در بازارها راه مى ‏رفتند ﴾

[ سوره فرقان/20]

 یعنی آنان در وجود خود به خوردن غذا نیاز دارند و نیازمند پرداخت بهای خوراک خویش نیز هستند برای این نیز باید در بازارها کار کنند، بنابراین: این دلیل انسان بودنشان است که غذا می‌خورند و در بازارها راه می‌روند.

غذای اندیشه و قلب و جسم:

 بنابراین برادران، انسان موجودی است که در خود عقلی دارد که می‌اندیشد و قلبی دارد که محبت می‌ورزد و جسمی دارد که می‌جنبد. غذای عقل دانش است و غذای قلب عشق ومحبت وغذای تن خوراکی و نوشیدنی و تا زمانی که این نیازهای سه گانه پاسخ داده نشود، یعنی تا دانش جسته نشود، محبت الهی خواسته نشود و نیاز اساسی به غذا، خواب واستراحت طلب نشود، انسان از حالت تعادل خارج است.

تعادل در تأمین غذا با دوری از سهم دیگری:

 تفاوت میان زیاده روی و برتری چیست؟ برتری و فائق آمدن یعنی اینکه تمام نیازها را در یک زمان رفع کنی و براساس سه خط و مشی مذکور عمل نمایی؛ علم بجویی و قلب را رشد بدهی و به جسم خود برسی، در حالی که زیاده روی این است که عقل خود را به حساب قلب و قلب را به حساب عقل رشد دهی یا عضلات بدن را به حساب عقل و قلب خویش رشد دهی. تفاوت میان زیاده روی و برتری وغلبه فراوان است و پیش تر بیان نمودم که تا زمانی که انسان به رابطه اش با خدا و با خانواده و با کار وسلامتی اش اهمیت ندهد هر خللی در هر یک از این بندهای چهارگانه در بندهای سه گانه بازتاب می‌یابد.

حرکت انسان چه زمانی درست است:

 اکنون که انسان موجودی متحرک است، این حرکت چه زمانی درست است؟ گاهی این حرکت درست است و گاهی درست نیست و گاهی هدفمند است و گاهی بی هدف و گاهی نتیجه بخش است و گاهی با شکست رو به رو می‌شود. مهم این نیست که من حرکت کنم، بلکه این مهم است که حرکت من در راستای هدف صحیح باشد. 

انسانی گرسنه یا بسیار تشنه در شرف مرگ است و راه‌های زیادی پیش روی اوست. دلاوری این نیست که حرکت کند. مهم این است که به سوی آب برود؛ زیرا آب مایه‌ی حیات و سلامتی اوست؛ بنابراین انسان موجودی متحرک است، عقلی دارد که درک می‌کند و قلبی دارد که عشق می‌ورزد و تنی دارد که می‌جنبد. این حرکت تنها در صورت شناخت هدف، صحیح خواهد بود.
بهترین مثال: به سرزمینی در غرب سفر می‌کنی و در یکی از هتل‌ها اقامت می‌نمایی. در صبح اولین روز می‌پرسی: به کجا بروم؟ ما از او می‌پرسیم: چرا به این‌جا آمده‌ای؟ اگر بگویی برای کسب علم آمده‌ای می‌گوییم به موسسات و دانشگاه‌ها برو. می‌گوید: برای گردشگری آمده ام. به او می‌گوییم: به کافه رستوران و گردشگاه‌ها برو. می‌گوید: برای تجارت آمده‌ام. می‌گوییم: به بنگاه‌ها و موسسات تجاری برو.
حقیقت ظریف: حرکت ما در زندگی درست نیست. اولین سخنی که گفتم: انسان موجودی متحرک است. این حرکت درست نمی‌شود و سالم و نتیجه بخش نیست و به موفقیت منتهی نمی‌شود مگر زمانی که به هدف وجود خود در این مکان پی ببری.
گاهی یک خودرو از راه منحرف شده و در دره سقوط می‌کند و تمام مسافران آن می‌میرند. مهم این نیست که حرکت نکنی. بنگر به مردم که هر روز صبح به حرکت در می‌آیند:

﴿وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى*وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى *وَمَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَالْأُنْثَى *إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى ﴾
﴿ سوگند به شب چون پرده افكند (۱) سوگند به روز چون جلوه‏ گرى آغازد (۲) و [سوگند به] آن‌كه نر و ماده را آفريد (۳) كه همانا تلاش شما مختلف است (۴) ﴾


[ سوره ليل]

 هر کس در فکر خویش چیزی دارد که در پی آن تلاش می‌کند، پس مهم این نیست که حرکت نکنیم، بلکه مهم این است که حرکت ما در راستای هدف صحیح باشد. خداوند می‌فرماید:

﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾
﴿ بگو آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم (۱۰۳) [آنان] كسانى‏ اند كه كوشش‏شان در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مى ‏پندارند كه كار خوب انجام مى‏ دهند (۱۰۴) ﴾

[ سوره كهف ]

 ناگزیر باید حرکت در راستای یک هدف باشد. متاسفانه یک نظرسنجی انجام شد و از هزار انسان پرسیده شد: هدفی که به سویش می‌روند چیست؟ پاسخ این بود: سه درصد از کسانی که مورد نظرسنجی قرار گرفتند هدفشان واضح و روشن بود و نود و هفت درصد دیگر کورکورانه به حرکت خویش در زندگی ادامه می‌دادند و هدفی نداشتند. به همین دلیل من همیشه می‌گویم: یا برای خود برنامه ریزی کنید یا برایتان برنامه ریزی می‌کنند و خودتان کار کنید یا به کار گرفته می‌شوید و برای خود هدفی ترسیم کنید وگرنه برایتان هدفی تعیین می‌شود و با نیرنگ و فریب از شما سوء استفاده می‌کنند.

دانش مساله ای بسیار مهم:

 بنابراین مساله‌ی علم و دانش بسیار مهم است. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً (113)﴾
﴿ و آنچه را نمى‏ دانستى به تو آموخت و تفضل خدا بر تو همواره بزرگ بود (۱۱۳) ﴾

[ سوره نساء]

 برادران، من همیشه می‌گویم: بهترین شرافت برای انسان شرافت علم و دانش است. این شرافت به خرق عادت نیاز ندارد. این آیه‌ی ظریف اشاره می‌کند:

﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً (113) ﴾
﴿ و آن‌چه را نمى‏ دانستى به تو آموخت و تفضل خدا بر تو همواره بزرگ بود (۱۱۳) ﴾

[ سوره نساء]

﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً (14﴾
﴿ و چون به رشد و كمال خويش رسيد به او حكمت و دانش عطا كرديم و نيكوكاران را چنين پاداش مى‏ دهيم (۱۴) ﴾

[ سوره قصص ]

 بنابراین؛ وقتی تو به یک کشور غربی می‌روی تا دکتری بگیری. سرزمینی وسیع و زیبا پیش روی توست که کافه رستوران‌ها و گردشگاه‌ها و تماشاخانه‌ها و سینماهایی در آن وجود دارد. هم چنین کاباره‌های شبانه و خیابان‌های کوچک و مکان‌های زیبایی در آن است. آن سرزمین دارای موزه‌ها و آثار باستانی و دانشگاه و مدارس و بنگاه و موسسات و کافه رستوران نیز هست. وقتی تو می‌دانی برای یک هدف به این سرزمین آمده‌ای که همان گرفتن دکترا است، اکنون مشخص کن چه روی خواهد داد؟ اگر هدفت مشخص باشد صدها و بلکه هزاران وسیله را بر می‌گزینی تا در رسیدن به هدفت تو را کمک کند.
دانشجویی برای کسب مدرک دکترا به یک کشور اروپایی رفته است. ابتدا خانه ای در نزدیکی دانشگاه با توجه به وقت، تلاش و سرمایه‌اش، اجاره می‌کند. با دانشجویی فرانسوی دوست می‌شود تا زبان فرانسوی را خوب بداند. مجلات مربوط به تخصص خویش را خریداری می‌کند. از نمایشگاه علمی بازدید می‌کند تا دانش تخصصی اش افزون گردد. وقتی هدفت مشخص باشد ابزارهایی که تو را برای کسب هدف کمک کنند، را پیدا می‌کنی، بنابراین اولین حقیقت این است: حرکت انسان در زندگی تنها زمانی درست است که راز و هدف وجودی خود را بشناسد.

انسان چه وقت خوشبخت می‌شود:

1 – شناخت هدف در جریان حرکت روزانه:

 مساله دوم: چه وقت خوشبخت می‌شود؟ هنگامی خوشبخت می‌شود که حرکت زندگی اش در راستای هدفی باشد که برای خود ترسیم نموده است. دلیل: دانشجویی در آستانه‌ی امتحانی سرنوشت ساز است. دوستانی صمیمی در بیرون از دانشگاه دارد که صاحب مشاغل آزاد‌اند. تصمیم می‌گیرند او را با خود به گردشگاهی زیبا ببرند. او آنان را دوست دارد و آنان نیر او را دوست دارند و مکان مورد نظر هم بسیار زیباست و غذای خوبی در انتظار است و چشم اندازهای فوق العاده‌ای وجود دارد، اما او در آستانه‌ی یک امتحان سرنوشت ساز است. وقتی او را با رودربایستی و اجبار می‌برند چرا احساس دلتنگی شدیدی می‌کند؟ زیرا این حرکت با هدفش تناسبی ندارد و احساس دلتنگی می‌کند. همین دانشجو اگر در اتاقی تاریک بنشیند و کتاب مورد نظرش را بخواند و آن را بفهمد و یاد بگیرد احساس بسیار خوب و راحتی به او دست می‌دهد، این راحتی از کجا می‌آید؟ وقتی حرکت با هدف تناسب داشته باشد؛ بنابراین وقتی راز وجود خودت را شناختی حرکت تو درست می‌شود و وقتی حرکتت با هدفت متناسب و منطبق باشد آن‌گاه خوشبخت می‌گردی. این‌ها همه مسلم است.

2 – انسان ذاتا عاشق خود و خواستار کمال و سلامتی و جاودانگی خویش است:

 برادران گرامی، ثابت است که انسان براساس عشق به خود آفریده شده و ساخته شده و به تعبیر معاصر به وجود آمده است. این را بپذیرید یا نپذیرید و به آن اقرار نمایید یا ننمایید، او براساس عشق به خود و خوددوستی و عشق به سلامتی خود و کمال خود و نیز عشق به جاودانگی وجودش، آفریده شده است، یعنی تمام شش میلیارد جمعیت موجود در روی کره‌ی زمین در قاره‌های پنجگانه همه و همه برعشق به خود و سلامت دوستی و کمال دوستی و طلب جاودانگی بی نهایت حریص اند.
کیست که به دنبال بیماری باشد؟ کیست که آرزوی فقر نماید؟ کیست که آرزوی از دست دادن آزادی اش را بکند؟ هرگز هیچ کس نمی‌خواهد، این ويژگی‌ها در زمین مشترک است:

﴿ خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ﴾
﴿ شما را از یک نفس آفرید ﴾

 فطرت یکی است، ويژگی‌ها یکی است و اهداف نیز یکی است.

کی سلامتی ام را به دست آورم:

 بنابراین ای برادران، من چه زمانی می‌توانم سلامت خودم را محقق نمایم؟ تو پیچیده‌ترین ابزار شگفت انگیز در روی زمینی و این پیچیدگی از اعجاز است نه از عجز و ناتوانی! این ابزار بسیار پیچیده آفریننده‌ی بسیار دانا و سازنده‌ی بسیار فهیمی دارد. این سازنده دستورالعمل راه اندازی و نگهداری تو را نیز دارد. تو از همان خوددوستی گرفته تا عشق به وجود و سلامتی وجودت باید دستورالعمل‌های سازنده را پیگیری کنی:

﴿ مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا (15) ﴾
﴿ هرکس نیکی کند به خود کرده است و هرکس بدی کند به خود کرده است ﴾

[ سوره جاثيه]

1 – شناخت ارتباط گناه با پیامدهایش:

 وقتی می‌بینی که دستورالعمل‌های سازنده نتایج خودش را دارد و گناه و نافرمانی از او پیامدهای خودش را به بار می‌آورد. ارتباط میان امر و پیامدهای آن، ارتباط علمی است، یعنی ارتباطی که منجر به نتیجه می‌شود و ارتباط میان نافرمانی و پیامدهای آن نیز علمی است، یعنی ارتباطی که به پیامد می‌انجامد.

توضیح این‌که: وقتی از نزدیک شدن به جریان فشار قوی منع می‌شوید و شما به آن نزدیک می‌شوید دیگر نیازی به پلیس، مسئول قضائی و یا مخالفت با شما نیست، بلکه خودتان خودتان را مجازات می‌کنید. اگر به کمتر از فاصله‌ی هشت متری جریان برق نزدیکتر شوید تبدیل به تکه زغالی خواهید شد؛ بنابراین مسأله خلافی نیست که ثبت شده باشد و یا انسانی نیست که سامانه‌ی کنترلی را ساخته باشد، بلکه مسأله بسیار پیچیده تر از این هاست، به همین دلیل وقتی یقین داری که ارتباط میان امر و نتایج آن و میان نهی و پیامدهای آن ارتباطی علمی است یعنی ارتباط علت با نتیجه آنگاه در راستای سلامتی خواهی بر اساس اوامر الهی استوار می‌گردی و هدایت می‌شوی.

شاید این درس از دروس عقیده، مقدمه‌های عقیده، ارتباط علمی میان امر و نهی، ارتباطی وضعی باشد.
گاهی یک کشور بنا به دلیلی برای حفظ ارزش پول خود از تبدیل ارز جلوگیری می‌کند و اگر شهروندی با خودش ارز داشته باشد و آن را از کشور بخواهد خارج کند به شدت مجازات می‌شود، ولی در کشوری دیگر مهم نیست، بنابراین می‌گوییم: این‌جا ارتباط وضعی و قراردادی است. یعنی مسئولان با خروج ارز از کشور مخالفت و برخورد می‌کنند. ارتباط میان نافرمانی و پیامدهایش ارتباطی قراردادی و نه علمی، است.
اگر پدری پسرش را از استفاده از یکی از دو درب خانه باز دارد و نگذارد که مثلا از درب اولی استفاده کند و درب دوم آزاد باشد، ولی پسرش از درب اول برود که برای خروج است و پدر از آن نهی کرده، می‌گوییم: ارتباط میان منع و مجازات ارتباطی قراردادی است، زیرا پدر آن را قرار داده است، بنابراین اکثر قوانین قراردادی اند. اما دستورات شریعت ارتباط علمی دارد یعنی هر دستوری نتایج خود را به بار می‌آورد و هر نهی و بازداشتنی پیامدهای خود را دارد که شما از این امر آگاهی دارید.
انسان دانا و آگاه وقتی تابلویی را ببیند که نوشته شده : " ورود به میدان مین ممنوع "، نسبت به قانون گذار خشم نمی‌گیرد و آن را مانع آزادی خویش نمی‌داند، بلکه آن را ضامن سلامتی‌اش می‌داند.

2 – فرمانبرداری از آفریننده‌ی آگاه و دانا:

 بنابراین برادران سلامت وجودی زمانی محقق می‌شود که از خداوند آگاه فرمان بریم:

﴿ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ (14)﴾
﴿ و [هيچ كس] چون [خداى] آگاه تو را خبردار نمى ‏كند ﴾

[ سوره فاطر ]

 او از سلامت تو آگاه است، از خوشبختی تو، از شادمانی ات، از مال تو اگاه است، پس: پیروی از دستورالعمل‌های سازنده یعنی باید و نبایدهای او ضامن تحقق سلامت وجود است، به همین دلیل گاهی مومن می‌گوید: من دروغ نمی‌گویم. این خوب است، دستورات سازنده را اجرا می‌کند. من غیبت نمی‌کنم. بسیار خوب است. من مال حرام نمی‌خورم، بسیار عالی است. اما استقامت طبیعتی منفی دارد. بیشتر کلمات استقامت با مای نفی [نون منفی (نمی)] آغاز شده است. مال حرام نمی‌خورم. خداوند خیرت دهد. دروغ نمی‌گویم. خیانت نمی‌کنم، غیبت نمی‌کنم، زنا نمی‌کنم، شراب نمی‌نوشم، کسی را نمی‌کشم. خوب است. سلامت نیاز به استقامت دارد:

﴿ إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (30) ﴾
﴿ در حقيقت كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست‏ سپس ايستادگى كردند فرشتگان بر آنان فرود مى ‏آيند [و مى‏ گويند] هان بيم مداريد و غمگين مباشيد و به بهشتى كه وعده يافته بوديد شاد باشيد (۳۰) ﴾

[ سوره فصلت]

 اکنون تو براساس عشق به وجود، سلامت وجود، کمال وجود آفریده شده‌ای. کمال وجود نیازمند تقرب به الله است، می‌فرماید:

﴿ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (28) ﴾
﴿ آگاه باشید که با یاد خدا دل‌ها آرام می‌شود ﴾

[ سوره رعد]

3 – تقرب به خدا:

 تنها راه خوشبختی تقرب جستن به خداست:

﴿ وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً (124) ﴾
﴿ و هر كس از ياد من دل بگرداند در حقيقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت ﴾

[ سوره طه]

 به خدا سوگند مقاله‌ای در باره‌ی چهارصد نفر خواندم. مقاله ای بسیار طولانی درباره‌ی چهارصد شخصیت بسیار موفق که بیشترشان خودکشی کرده اند؛ چرا که آنان فقط در پی دنیا بوده اند و آخرت را از یاد برده اند:

﴿ وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى (124) ﴾
﴿ و هر كس از ياد من دل بگرداند در حقيقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى ‏كنيم (۱۲۴) ﴾

[ سوره طه]

 به همین دلیل یکی از مهندسان جهان اولین پل استانبول را که قاره‌ی آسیا و اروپا را به هم متصل می‌کرد، ساخت و روزانه سیصد هزار خودرو از آن عبور می‌کنند. در هنگام افتتاح پل خودش را در تنگه‌ی بسفر انداخت. وقتی به اتاقش رفتند یادداشتی را دیدند که روی آن نوشته بود: مزه‌ی هر چیزی را در زندگی ام چشیدم اما هیچ به مذاقم خوش نیامد و بنابراین تصمیم گرفتم مزه‌ی مرگ را بچشم.
زندگی بدون شناخت خدا زندگی توخالی است، زندگی بیهوده و بی ارزشی است، به همین دلیل بدبختان دنیا دوست به دنیا می‌آیند و از آن بیرون می‌روند و مزه‌ی خوبی‌ها و پاکی هایش را نمی‌چشند. در دنیا بهشتی است که اگر کسی به آن وارد نشود به بهشت آخرت نیز وارد نخواهد شد:

﴿ وَيُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ (6) ﴾
﴿ و در بهشتى كه براى آنان وصف كرده آنان را درمى ‏آورد ﴾

[ سوره محمد/6]

 آنان در دنیا طعمش را چشیده اند:

اگر چشمان تو زیبایی ما را ببیند که آنان دیدند، دیگر به کسی جز ما نمی‌نگری.
اگر گوش‌های تو سخن نیکوی ما را بشنود، لباس‌های عجب را از تن بیرون کنی و نزد ما بیایی.
اگر ذره‌ای از طعم محبت بچشی، کسی را که کشته‌ی محبت ماست، معذور می‌داری.
اگر نسیمی از نزدیکی ما بر تو بوزد، به خاطر اشتیاق به ما غربت را بر می‌گزینی.
* * *

 برادران گرامی، خوشبختی حقیقی یعنی این‌که با خدا ارتباط داشته باشی:

﴿ وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى (124) ﴾
﴿ و هر كس از ياد من دل بگرداند در حقيقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى ‏كنيم (۱۲۴) ﴾

[ سوره طه]

﴿ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (28) ﴾
﴿ آگاه باشید که با یاد خدا دل‌ها آرام می‌شود ﴾

[ سوره رعد]

 این یک حقیقت است، مهم این است که آن را در آغاز عمر کشف کنی نه در پایان عمر:

﴿ لَا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً (158) ﴾
﴿ كسى كه قبلا ايمان نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده ايمان آوردنش سود نمى‌‏بخشد (158) ﴾

[ سوره انعام]

گزینه‌ی ایمان برای مردم گزینه‌ی حیاتی است:

 برادران گرامی، گزینه‌ی شما برای انتخاب ایمان، گزینه‌ی حیاتی است. تو میلیون‌ها انتخاب داری که می‌توانی بپذیری یا نپذیری. این شغل را نمی‌پذیری زیرا درآمدش اندک است. این همسر یا دختر جوان را هنگام خواستگاری رد می‌کنی، زیرا فرهنگ او تو را جذب نمی‌کند و این خانه را به خاطر کوچک بودن زیربنایش رد می‌کنی، اما اگر ایمان را رد کنی و نپذیری دیگر خودت را خوار ساخته ای:

﴿وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ (130) ﴾
﴿ و چه كسى جز آن‌كه به سبك ‏مغزى گرايد از آيين ابراهيم روى برمى‏ تابد ﴾

[ سوره بقره ]

چگونه پایندگی وجودت محقق می‌شود:

 انتخاب ایمان برای تو حیاتی است؛ بنابراین سلامت وجود با پیروی از دستورات سازنده ممکن است و کمال وجود با تقرب به خداوند امکان دارد، اما مورد سوم باقی می‌ماند و آن پایندگی وجود است که با پرورش فرزندان و نسل امکان پذیر می‌شود. از ابوهریره روایت است که پیامبر صلی الله وعلیه وآله وسلم فرمود:

(( إِذَا مَاتَ الْإِنْسَانُ انْقَطَعَ عَنْهُ عَمَلُهُ إِلَّا مِنْ ثَلَاثَةٍ: إِلَّا مِنْ صَدَقَةٍ جَارِيَةٍ، أَوْ عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ، أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَهُ ))
((وقتی انسان می‌میرد، عملش قطع می‌شود به‌جز از سه چیز: صدقه‌ی جاری، علمی که دیگران از آن استفاده ببرند و یا فرزند نیکوکاری که برایش دعای خیر کند.))

[ ابن خزیمه ان را صحیح دانسته است] 

 باری یکی از خطیبان بزرگ دمشق وفات کرد. او در اموی خطیب بود. در مسجد جامع اموی مراسم سوگواری بزرگی برایش برگزار شد. در آخرین روز فرزندش بر بالای منبر رفت و مانند پدرش خطبه خواند و من با خود گفتم: به خدا سوگند پدرش نمرده است او زنده است؛ زیرا پسرش پایندگی وجاودانگی او است.
وقتی ازدواج می‌کنی و فرزند می‌زایی، چنان که سیدنا عمر می‌فرماید : «به خدا سوگند وقتی نزد همسرم می‌روم تنها خواسته ام فرزند صالح است به این امید که خداوند پس از من [به وسیله‌ی فرزندم] به مردم سودی رساند».
وقتی ازدواج می‌کنی و می‌اندیشی به این که فرزندانت، فرزندان صالحی باشند و حدیث شریف نیز مؤید این مطلب است:

(( إِذَا مَاتَ الْإِنْسَانُ انْقَطَعَ عَنْهُ عَمَلُهُ إِلَّا مِنْ ثَلَاثَةٍ: إِلَّا مِنْ صَدَقَةٍ جَارِيَةٍ، أَوْ عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ، أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَهُ ))
((وقتی انسان می‌میرد، عملش قطع می‌شود به‌جز از سه چیز: صدقه جاری، علمی که دیگران از آن استفاده ببرند و یا فرزند نیکوکاری که برایش دعای خیر کند))

 پس تو خوشبختی ات را با تقرب به الله محقق می‌سازی. تقرب به خدا مثبت است.
استقامت این است که بگویی: من دروغ نگفته‌ام، تقلب نکرده‌ام، غیبت ننموده‌ام، دزدی مرتکب نشده‌ام و خیانت نورزیده‌ام. همه‌ی این‌ها منفی است، اما عمل نیکو این است که بگویی: ای پروردگار، من بخشیدم، یعنی مالم را دادم، وقتم را بخشیدم، تلاشم را بخشیدم و به مجالس علم و دانش رفتم. من در خانه راحت می‌نشینم، بر مبلی تکیه می‌زنم و چایی و قهوه و پذیرایی و میوه همه وجود دارد و همسرم پیش رویم نشسته است. اما من به مسجد رفتم و ساعتی را رانندگی نمودم و ساعتی را برای شرکت در درس رانندگی نمودم و ساعتی را برای بازگشت از طلب علم گذاشتم، پس می‌بینیم که تقرب جستن به خدا مثبت است و نفی در آن نیست. ای خدا، من مطلبی را ارائه دادم، دانشی را بخشیدم، کتابی نوشتم، انجمنی را پایه گذاری کردم، یتیم خانه‌ای ساختم، کلینیکی را دایر نمودم، در راه خیر کمک نمودم و مسجدی ساختم.
بنابراین ای برادران گرامی، با استقامت و پایداری سالم می‌مانید و با عمل نیکو خوشبخت می‌شوید و عمل نیکو شما را بالا می‌برد و با پرورش فرزندانتان جاودان می‌مانید.
اگر خواستی که پایدار بمانی چه بسا فرزندی پس از تو برایت دعا کند، فرزندی صالح:

﴿ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ (21) ﴾
﴿ و كسانى كه گرويده و فرزندانشان آن‌ها را در ايمان پيروى كرده‏ اند فرزندانشان را به آنان ملحق خواهيم كرد و چيزى از كار[ها]شان را نمى ‏كاهيم هر كسى در گرو دستاورد خويش است (۲۱) ﴾

[ سوره طور]

 یعنی اعمال فرزندانشان را به اعمال آنان افزودیم.

اهمیت روش الهی:

 برادران گرامی برای اینکه ارزش این روش را بدانیم خداوند متعال می‌فرماید:

﴿ الرَّحْمَنُ (1) عَلَّمَ الْقُرْآنَ (2) خَلَقَ الْإِنْسَانَ (3) عَلَّمَهُ الْبَيَانَ (4) ﴾
﴿ [خداى] رحمان (۱) قرآن را ياد داد (۲) انسان را آفريد (۳) به او بيان آموخت (۴) ﴾

[ سوره رحمن ]

 به ترتیب [توجه کنید]. این‌جا پرسش بزرگی پیش می‌آید: آیا منطقی است که انسان پیش از آن‌که آفریده شود قرآن به او یاد داده باشد؟

﴿الرَّحْمَنُ (1) عَلَّمَ الْقُرْآنَ (2) خَلَقَ الْإِنْسَانَ (3) عَلَّمَهُ الْبَيَانَ (4)﴾
﴿ [خداى] رحمان (۱) قرآن را ياد داد (۲) انسان را آفريد (۳) به او بيان آموخت (۴) ﴾

[ سوره الرحمن ]

 این غیر منطقی است اما دانشمندان تفسیر می‌گویند: این ترتیب، ترتیب رتبه‌ای است و ترتیب زمانی نیست، یعنی وجود انسان بدون وجود یک روش زندگی بی معناست. این مثال بسیار روشن است. ابزاری بسیار پیچیده، با ارزش و سودمند وارد می‌کنید و بر اثر یک اشتباه دستورالعمل راه اندازی و نگهداری آن برایتان ارسال نمی‌گردد. اگر بدون دستورالعمل آن را به کار بگیرید آن را خراب می‌کنید و قیمت پرداختی‌اش را از دست می‌دهید و اگر آن را بلااستفاده رها کنید به خاطر این که خراب نشود باز بهای آن را از دست داده اید، آیا دستورالعمل کارخانه‌ای آن ابزار از خود آن مهم تر نیست؟

﴿ الرَّحْمَنُ (1) عَلَّمَ الْقُرْآنَ (2) خَلَقَ الْإِنْسَانَ (3) عَلَّمَهُ الْبَيَانَ (4) ﴾
﴿ [خداى] رحمان (۱) قرآن را ياد داد (۲) انسان را آفريد (۳) به او بيان آموخت (۴) ﴾

[ سور الرحمن ]

تمام مصیبت‌ها و نافرمانی‌ها به خاطر نادانی و رها کردن دستورات آفریدگار است:

 برادران گرامی، تاکید می‌کنم که هر مصیبتی در روی زمین اتفاق می‌افتد به دلیل رها کردن دستورات سازنده‌ی آن است و تمام این بی اهمیتی‌ها به دلیل نادانی است. نادانی بدترین دشمن انسان است و نادان با خودش کاری می‌کند که دشمنش نمی‌تواند با او انجام دهد.
اگر دنیا را بخواهی باید علم و آگاهی کسب کنی و اگر آخرت را بخواهی نیز باید دانش وآگاهی بدست آوری و اگر هر دو را بخواهی نیز باید علم و دانش کسب کنی. اما تنها زمانی بخشی از علم و دانش را به دست می‌آوری که سراسر وجودت را در راه آن بگذاری و اگر بخشی از خود را وقف آن نمایی چیزی از آن به دست نمی‌آوری. انسان تا زمانی که دانش می‌جوید دانشمند و عالم به شمار می‌رود و اگر گمان کرد که عالم شده است در حقیقت نادانی‌اش آغاز گشته است.
دانشجو آخرت را بر دنیا ترجیح می‌دهد و هر دو را به دست می‌آورد، در حالی که نادان دنیا را بر آخرت ترجیح می‌دهد و هر دو را از دست می‌دهد.
باری در دمشق وارد یکی از مدارس دمشق شدم که یکی از قدیمی ترین مدارس بود و سال‌های متمادی در آن مشغول تدریس شدم . در ورودی این مدرسه با قلم بزرگترین خوشنویس نوشته شده بود: مقام علم والاترین مقام است.
بنابراین، برادران گرامی تمام شش میلیارد نفر روی زمین آرزوی سلامتی وخوشبختی دارند؛ چرا که همه‌ی انسان‌ها فطرتا عاشق وجود خود، سلامت وجود خود، عاشق کمال وجود خویش و نیز جاودانگی آفریده شده اند. سلامت وجود با اطاعت از خداوند، پایداری در عمل به دستورات او و کمال وجود با تقرب به او و جاودانگی وجود با پرورش فرزند صالحی که پس از وی به مردم نفع رساند و ادامه‌ی او باشد، میسر خواهد گردید.

علت وجود انسان چیست:

1 – عبادت خداوند یگانه علت وجود انسان:

 اکنون علت وجود ما در زمین چیست؟ در آغاز گفتم: اگر راز وجود را بدانی حرکت درست خواهد بود. علت وجود ما بر روی زمین چیست؟ قرآن کریم را می‌گشاییم، خداوند می‌فرماید:

﴿ وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (56) ﴾
﴿ جن وانس را تنها برای عبادت خویش آفریدم ﴾

[ سوره ذاريات ]

 عبادت علت وجود ما بر روی زمین است:

 

﴿ وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (56) ﴾
﴿ جن وانس را تنها برای پرستش خویش آفریدم ﴾

[ سوره ذاريات ]

 علت وجود ما پرستش خداوند است، وقتی خداوند را بپرستی در حقیقت هدف از وجود خود را محقق ساخته ای.

2 – مفهوم عبادت هم گسترده و هم تنگ است:

 اما پرستش مفهومی بسیار گسترده است و از نظر نادانان مفهومی تنگ است تا جایی که تنها محدود به نمازها و روزه و حج و زکات می‌شود، اما این مفهوم بازتر و بازتر می‌شود و گسترده می‌شود تا آن‌که قانونی کامل برای تمام امور زندگی می‌شود. از بستر زناشویی آغاز می‌شود و به روابط بین المللی منتهی می‌گردد. قانونی کامل است. هر کس گمان کند که پرستش نماز و روزه گرفتن و حج رفتن و زکات دادن است او بسیار خیالاتی است.
نمی خواهم مبالغه کنم اگر بگویم: قانون الله پانصد هزار بند دارد. قانون الله در تمام اوقات تو و در تمام امور زندگی ات در جریان است. اگر وارد خانه شوی دعایی مخصوص از سنت پیامبر برای این کار وجود دارد. اگر بر سر سفره نشستی و اگر به چهره‌ی همسرت نگریستی و اگر به خودت در آینه نظر انداختی می‌گویی: بار خدایا چهره ام را زیبا ساختی، اخلاقم را نیز زیبا بفرما. اگر از خانه بیرون رفتی می‌گویی: بار خدایا به تو پناه می‌برم از گمراهی یا این‌‌که گمراه کنم و از این که خوار شوم و خوار سازم و از این‌که نادان باشم و نادان سازم . اگر پزشکی و به عمل جراحی پرداختی می‌گویی: من از نیرو و قدرت خودم برائت می‌جویم و به نیرو و قدرت تو متوسل می‌شوم ای دارنده‌ی قدرت پایدار.

3 – هر حرکتی در زندگی مشروط به حکم شرعی است:

 ما امور فرض، واجب، نفل، مستحب، خوب، مباح، مکروه تنزیهی، مکروه تحریمی و حرام داریم. هر حرکت و سکون و فعالیت و ارتباط و قطع ارتباط و خشم وخشنودی و ... دارای حکم فقهی می‌باشد.

4 – وجوب طلب علم ضروری:

 بنابراین طلب دانش امری حتمی و بر همه‌ی مسلمانان واجب است. چگونه از خداوند پیروی می‌کنی اگر امر و نهی او را ندانی؟ به مجالس علم و دانش می‌روی تا امر و نهی الهی را بدانی. علم چیزی نیست که تو حق گزینش داشته باشی، بلکه باید آن را بجویی. کسی که با چتر فرود می‌آید، ممکن است شکل چتر را از یاد ببرد. به نظر شما دایره است یا بیضی یا مریع یا مستطیل؟ ممکن است نوع پارچه، نخ‌های صنعتی، یا طبیعی را از یاد برد. ممکن است تعداد ریسمان‌ها و نوع نخ آن و رنگ آن را از یاد ببرد. ده‌ها اطلاعات و داده در چتر وجود دارد که چترباز آن را از یاد می‌برد، اما اگر یک چیز را از یاد برد فرود مرگباری خواهد داشت و آن روش گشودن چتر است. روش گشودن چتر دانشی است که باید ناگزیر آموخته شود.

خودرویی را رانندگی می‌کنی و شاید ندانی ترمزها از چه ساخته شده‌اند؟ چگونه این خودرو در خطوط تولید ساخته شده است؟ فکر می‌کنید با فشار، گداخته شدن یا ضربه خوردن؟ موتور چگونه ساخته شده است؟ ساز وکار موتور چیست؟ همه را شاید از یاد ببری اما این‌که چگونه خودرو را متوقف کنی محال است از یاد ببری و گرنه حتما حادثه روی خواهد داد. به حرکت در آوردن خودرو و توقف آن و انحراف آن چیزهایی است که باید ضرورتا آموخته شود و حق گزینش نداری که رد کنی.
تاکید می‌کنم که شاید پزشکی باشید با بالاترین مدرک، برد آمریکا، بریتانیا (إف آر إس)، بالاترین مدرک در پزشکی، در فرانسه (أک ری جی)، و ما برد عربی داریم، تو شاید بالاترین مدرک را داشته باشی در حالی که سواد دینی ات صفر باشد، همانطور که روحانی در برنامه ریزی برای جراحی قلب بیسواد است. اما پزشک همه چیز آن را می‌داند. بنابراین: اگر مدرک علمی داشته باشی در دین بیسوادی، پس: دانشی وجود دارد که باید ضرورتا آموخته شود واین علم بر هر مسلمانی فرض عین است. اما تاریخ شریعت اسلامی فرض کفایی است. فقه تطبیقی فرض کفایه است. ادله‌ی فقهای بزرگ فرض کفایه است. علم تجوید فرض کفایه است. علم به فرایض، فرض کفایه است. اما چگونه نمازهای پنجگانه را ادا می‌کنید؟ چگونه روزه می‌گیرید؟ حج می‌گزارید؟ چگونه می‌فروشید؟ چگونه می‌خرید؟ چگونه ازدواج می‌کنید؟ و حقوق زن وشوهر؟ بخش بزرگی از دین باید ضرورتا مانند روش گشودن چتر آموخته شود. اگر روش گشودن چتر را ندانی سقوط مرگبار خواهی داشت.
به یک چترباز می‌گویند اولین دکمه ای را که فشار دهد باز می‌شود، اگر باز نشد دکمه‌ی دوم را باید فشار دهد تا باز شود و اگر باز نشد دکمه‌ی سومی هست که باید بفشارد تا باز شود و وقتی به نزدیک زمین رسید خودرویی خواهد دید که وی را به پایگاه ببرد. اولین دکمه را لمس می‌کند باز نشد، دومی باز نشد و سومی باز نشد. گفت: حالا خوب است خودرو هم نیاید.
بنابراین: دانشی وجود دارد که باید آموخت و آن علم ارکان ایمان، ارکان اسلام و بخش فقهی مربوط بعه امور شخصی و پیشه‌ی انسان است که باید آموخته شود.
حال شاید تو تاجر باشی، پس احکام فروش و خرید را باید بیاموزی.
شاید وکیلی یا پزشکی، یا دبیری هستی. احکام جعاله این است که پزشک فقط برای معاینه پول می‌گیرد نه برای نتیجه‌ی کارش که بهبودی است. هر شغلی احکام خاص خود را دارد. اگر در پی احکام شرعی نباشی در نافرمانی و گناه می‌افتی و هر کس بدون آگاهی وارد بازار شود خواه ناخواه به رباخواری دچار می‌شود. دانش جستن برای تفریح وسرگرمی نیست بلکه سرنوشت ساز است؛ زیرا پس از مرگ بهشت و دوزخی است. چرا خداوند مرگ را بر زندگی مقدم ساخته است؟ می‌فرماید:

﴿ الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (2) ﴾
﴿ همان‌كه مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد و اوست ارجمند آمرزنده (۲) ﴾

[ سوره ملک ]

 زیرا وقتی انسان زاده می‌شود میلیاردها گزینه در پیش روی دارد. فکر می‌کنی مهندس می‌شود یا پزشک یا خلبان؟ تعدادی تخمین مشخص. همیار پرورشی به یک مدرسه‌ی ابتدایی وارد می‌شود و دانش اموزی را ارزیابی می‌کند و می‌بیند زرنگ است به او می‌گوید: پسرم، وقتی بزرگ شدی دوست داری چه شغلی داشته باشی؟ یک جواب تقلیدی داده می‌شود: پزشک، استاد، خلبان، پلیس، دانشمند. به او می‌گوید: قاچاقچی.
بنابراین: برادران گرامی، دانشی وجود دارد که باید ضرورتا آموخت و آن دانش دینی است، یعنی ارکان ایمان، ارکان اسلام، کتاب خدا، تفسیر کتاب خدا و حدیث رسول خدا، به عنوان مثال ما اکنون در گرامی داشت تولد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هستیم. خداوند می‌فرماید:

﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (7) ﴾
﴿ و آنچه را رسول الله به شما داد آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت بازايستيد (۷)﴾

[ سوره حشر]

 چگونه از اوامر فرمان بریم و از نواهی دوری کنیم، وقتی نمی‌دانیم ما را به چه دستور داده است و از چه باز داشته است؟ بنابراین آموختن فقه بر هر مسلمانی ضرورتا واجب است. تو خدا را شناختی، چگونه از او فرمان می‌بری؟ باید دستوراتش را بدانی. مساله‌ی شناخت احکام شرعی، مساله ای مهم است. بخشی از اساس زندگی است و بیهوده نیست. برای گذران اوقات فراغ نیست. مساله‌ی اساسی و مهمی است.
ای برادران، چیزی که می‌خواهم روشن باشد این است که ناگزیر باید علم آموخت.
خودرویی را می‌رانید و تابلوی راهنما هم وجود دارد. دقت کن اگر فکر کنی که این چراغ چشمک زن برای تزیین است، موتور آتش خواهد گرفت، خودرو متوقف خواهد شد و سفر لغو می‌گردد و از هدف باز می‌مانید و پنجاه هزار به نرخ روز پرداخته اید، اما اگر بدانید این چشمک زن، چراغ هشدار است و برای تزیین نیست خودرو را متوقف می‌کنید، روغن را تعویض کرده و موتور سالم مانده و شما به راهتان ادامه می‌دهید و به هدف رسیده اید. این سخن بسیار دقیق است.

توانایی یعنی درک واقع:

 اکنون مشکل ما شبکه‌های رسانه ای است. هر اتفاقی می‌افتد در عرض چند دقیقه به ما می‌رسد. این‌جا مهم این نیست که از اتفاقات آگاه باشید، بلکه این است که فهم و درک درستی از رویدادها داشته باشید.
در گذشته مهم ترین چیز این بود که خبر به ما برسد. در زمان بسیار دور مردم بر دروازه‌های شهرها می‌ایستادند و منتظر مسافران بودند. اکنون شبکه‌های ارتباط رسانه ای شگفت انگیز و انقلاب رسانه ای وجود دارد. هر رویدادی را یک دقیقه پس از اتفاق می‌بینیم. مهم این نیست که رویداد را ببینیم بلکه این است که راز آن رویداد را کشف کنیم. مانند چراغ روغن خودور که روشن می‌شود. مهم نیست بگویید: دیدم که چشمک می‌زند. البته شما عملا دیده‌اید ولی مهم این است که بدانید چرا چشمک می‌زند؟ آیا نور تزیینی است یا نوری برای هشدار به شماست؟ مشکل این است پس باید ناگزیر در پی علم آموزی بود.

حقیقت انسان چند روز:

 ناگزیر باید دنبال حقیقت باشیم، وقتی خداوند می‌فرماید:

﴿وَالْعَصْرِ (1) إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ (2) إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ (3)﴾
﴿ سوگند به عصر [غلبه حق بر باطل] (۱) كه واقعا انسان دستخوش زيان است (۲) مگر كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده و همديگر را به حق سفارش و به شكيبايى توصيه كرده‏ اند (۳)﴾

[ سورة العصر ]

 بی‌شک تمام انسان‌ها در زیان اند، چرا؟ چراکه گذر زمان او را فرسوده می‌کند. انسان چند روزه است و هر روزی که می‌گذرد اندکی از او به تحلیل می‌رود. روزی نیست که پگاهش بدمد و خطاب به ما ندا ندهد: ای فرزند آدم، من روزی تازه ام و اعمال تو را می‌بینم، پس در من توشه ای برای خود برگیر که تا روز قیامت باز نخواهم گشت.
تو چند روزه هستی. برادران گرامی، من تعریف جامع، مانع، روشن و قوی برای انسان مانند این تعریف پیدا نکردم: چند روزه، هر روزی که می‌گذرد اندکی از تو به تحلیل می‌رود. مهم این نیست که عمر را رو به بالا بشماری و بگویی: من شصت ساله شدم بلکه باید با اندوه و ناراحتی بگویی: چند روز دیگر فرصت دارم؟ آنچه گذشت مانند یک چشم به هم زدن گذشت و غالبا آنچه هم مانده مانند یک چشم به هم زدن خواهد گذشت. ناگهان خبر مرگ بر در و دیوار نمایان می‌شود. او انسان بود و تنها یادش مانده است.
باری با هواپیما از مغرب به دمشق سفر می‌کردم و در تونس اندکی توقف نمودم . پنجره‌ی من به سمت بارها باز بود. ناگهان دیدم جسدی را پایین آوردند. او بر یک صندلی به عنوان مسافر سوار بود و بلیط هواپیما داشت و گذرنامه همراهش بود، اما خود تبدیل به کالایی شد. انسان بود اما حال یک بار بود. ترخیص گمرکی و اسنا

دانلود متن

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر